استیو جابز را خیلی وقت است دنبال می کنم، نه برای اینکه خیلی مهم بود که بود والبته نه برای اینکه این روزها سیب گاز زده مشکی رنگی را بیش از هر چیز میبینم در پروفایلهایی که مطمئنم قبل از این اسمش را هم نشنیده اند. واقعیت این است که علاقه ای به اون نداشتم، با اینکه ظاهرا دوست داشتنی بود و بود چون در مقابل سرطان ایستاده بود (که دست آخر از پا در آمد) و دانشگاه را رها کرده بود، همان دانشگاهی که این اواخر با هزاز سلام و صلوات مدرک دکترای افتخاریش را به او داد.
گفته بودم که دنبالش میکردم که دنبال کردنی هم بود : سخنرانی بیاد ماندنی اش در همان دانشگاه کذایی و مراسم های معرفی اش که هر بار دنیا منتظر اتفاق تازه ای بود:
Iphone, imac, ipad, ipad …..
با این حال هرگز حاضر نشدم عکس پروفایلم را با عکس جابز یا سیب گاز زده عوض کنم، چرا؟
1- استیو جابز قطعا نابغه بود اما نابغه ای انحصار طلب حتی بسیار بیشتر از بیل گیتس، و اپل در این انحصار طلبی اش گوی سبقت را از مایکروسافت و گوگل هم ربوده بود. ناسازگاری تولیدات اپل با نرم افزارها و سخت افزارهای دیگر به حدی بود که شما برای استفاده از یک موس ساخت اپل باید یک نوت بوک اپل را میخریدید و در این راه هم بسیار ثابت قدم بود و چه بسی اگر سرطان نداشت به جای بیل گیتس کیک های خانگی به نشانه اعتراض به صورت او میخورد.
- جابز هم مانند همه ی همکاران خودش در دنیای مجازی یعنی همان گیتس و زاکربرگ و ... سرباز وفادار عمو سام و اهدافش در دنیا بود و حلقه ی مهم از زنجیر امپراطوری سایبری آمریکا که تعداد نفس های من و شما را در پشت مانیتور کامپیوترمان هم میشمارند. مهم بود که اوباما او را در کنار خودش نشاند تا صدای ضعیفش را بوضوح بشنود که:
آقای پرزیدنت ; بسلامتی!!!
((دیر شد چون منتظر ماندم جوزدگی ها تمام شود. تقدیم به همه ی دوستان پر مدعایی که سیب بصیرتشان را یک گاز بزرگ زده اند))